چطور می دونی؟؟وقتی هنوز شروعش نکردی؟؟
پیدا شده و گم شده...در غبار.
ازش استفاده کن یا از دستش بده...توی یه چشم به هم زدن.
یه روز دیگه، شاید بتونم واژه هایی رو پیدا کنم تا بتونم منظورمو باهاشون بهت بفهمونم.
یه روز دیگه ، شاید بتونم راهی رو پیدا کنم که راضیم کنه.
یه روز دیگه شاید بتونم سعی کنم تا دوست تو باشم.
یا شاید تو هیچ وقت این اجازه رو بهم ندی.
بارها ، تمام سعیمو کردم تا بتونم روحت رو سبک کنم ، تا بتونم خوشحالت کنم.تا بتونم توجهت رو جلب كنم، هر كاري كه ميتونستم كردم تا فقط يه كسي توي دنياي تو باشم...
اما فکر کنم حالا تو رسیدی اونور ، جایی که امیدها و رؤیاهای از دست رفته نمی تونن باعث تغییرات بزرگی بشن.
فریاد بزن ، بلندترین فریادی رو که می تونی بزنی بزن.
یه روز دیگه، شاید تونستی تقدیرتو پیدا کنی، تونستی معنیشو بفهمی.
ودلیل اینکه بدونی من این ترانه رو فقط واسه تو نوشتم.
تنها راهی که بدونی آرزو دارم همیشه در آرامش باشی.
بعد از همه اون حرفها و خداحافظی طولانی،اشکها و دروغها ، در آخر روز ،
در اوایل یه شب آروم ، یه بارون دیوانه وار،
و حالا ، بازنوازی واپسین ،
خیالپردازیها به آخر رسیده و روحت به دور دست پرواز میکنه.
در انتهای یک روز کامل،وقت این غروب زیبا،و ستاره ای مثل یه الماس ،
دیگه هیچ رازی وجود نداره عزیزکم ،
شاید ما هیچ وقت نتونیم دوباره عاشق بشیم ،
امشب این زیبایی توئه که خاطره هامو می سوزونه،
این زیبایی تو نيست که تو خاطره های من می سوزه ،
حالا چرخهای بهشت دارن بالای سر ما می چرخن گلکم ، تا بی نهایت ،
همین جا و همین حالا،
این ترانه غم انگیز نیست ، نیست ، نیست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر