۸ دی ۱۳۸۸

مناجات پست مدرن -4-


عاشورا را تا امروز تنها شنیده بودیم...امروز عاشورا را از نزدیک خودمان تجربه کردیم.
اسم یزید را تا امروز شنیده بودیم...این بار هم بدتر از یزیدش را دیدیم، هم روی سفید یزید را.
جناب آقای خدا ،
این چیزی که در گلوی ما می بینی ، به این بزرگی ، بغض است....نفرت نیست.گلوی ما بیش از این گنجایشش را ندارد.
جناب آقای خدا،
کجاییم ما ؟؟ اینان کیند؟؟ دین..!!!مذهب...؟؟!! امام حسین..؟؟!! رهایی از ذلت...!!؟؟ عاشورا..!!؟؟ مسلمان...؟؟!! کشتار انسانها..!!؟؟؟ روز مقدس..!!؟؟ حرمت...!!؟؟؟ فتنه..!!؟؟ فریب و حیله...!!؟؟ دروغگویان..!!؟؟
سر به سرمون نذار...داستان چیه؟؟
جناب آقای خدا،
ما دقیقن اینجاییم. شما دقیقن کجایی قربان...؟؟؟
پ ن : غمگینیم...زیاد...اما نا امید نیستیم..اصلن...چون حق با ماست

۳ نظر:

کافه نشین گفت...

اگر این رو نمیدونستیم که حق با ماست واقعانمیتونستیم تحمل کنیم

p گفت...

نا امید نیستیم
اما مشکوکیم
به همه چیز


کم پیدایی

بچه محل گفت...

به مرتضا نگارنده وب لاگ برشهای ریز: ما در خوابیم. خوابی خوش. با احترام-خدا

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...