پشت نرمي تاريک پلکت
پير و کهنه مي شوم.
روي خاموشي لب هايت
شعر نخوانده،
تکرار دست و لمس و خاطره مي شوم.
هزار شمع روشن
هزار بهار
هزار دخيل
هزار شب پره
پير و کهنه مي شوم.
روي خاموشي لب هايت
شعر نخوانده،
تکرار دست و لمس و خاطره مي شوم.
هزار شمع روشن
هزار بهار
هزار دخيل
هزار شب پره
هزار دريغ مانده تاديدارت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر