۱۴ آذر ۱۳۸۸

دخترک


اين نزديکيها دخترکي هست. برايش تفاوتي ندارد تو چگونه فکر مي کني. برايش تفاوتي ندارد همراهش چگونه آدمي باشد. فقط مي خواهد هر شب ، يا هر روز به يک نوشيدني دعوت شود. يک ليوان آبجو يا هر چيز ديگر. برايش مهم نيست چه کسي او را به اين نوشيدني دعوت مي کند. فقط اهميت ميدهد که به او خوش بگذرد.
اينجا دخترکي هست. برايش اصلا اهميتي ندارد که ديگران نسبت به او چه احساسي دارند يا چگونه فکر ميکنند. اما بدش نمي آيد به او نخي سيگار تعارف کنيد. پکي به سيگارش بزند و دودش را روي صورت شما خالي کند و قهقه اي بزند. بلند و بي قيد. حتما تعارف شما را قبول خواهد کرد.
اينجا دخترکي هست. شايد تنهايي هيچ گاه آزارش نميدهد. چون هر چند وقت کساني بوده اند که مدتي را با او سر کنند.
همين نزديکيها دخترکي هست. که حتي به چند ساعت آينده هم فکر نمي کند ، چه رسد به چند روز آينده يا حتي آينده اي  دورتر. براي دخترک هر چه هست ، همين حالا هست. فقط همين حالا. و اگر قرار باشد که تو هم باشي ، بايد همين حالا برايش باشي .

۵ نظر:

کافه نشین گفت...

خوش به حالش، نه؟

p گفت...

ایییییییییی
اون نزدیکیها هم هست ؟
یکی هم این نزدیکیهاست

رسا گفت...

چقدر اين دخترك آشنا مياد.من ميشناسمش.
همين جاست

melody گفت...

قشنگ نوشتید

melody گفت...

قشنگ نوشتید

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...