۱۵ دی ۱۳۸۸

دنیا منهای من


حساب منو از تموم آدمای دنیا جدا کن. تقدیر منو از همه ی سرنوشتهایی که تا الان درباره شون شنیدی متفاوت بدون. لنگه ی اقبال منو هیچ کجای دنیا از هیچ آدمی سراغ نگیر. مهم نیست که چقدر عطش و اشتیاق  داشتم و دارم یا چقدر تلاش کردم و می کنم ، شبیهشو هیچ جای این دنیای لعنتی پیدا نمیکنی...
اینا رو همون موقع که بهت گفتم "همه ی جمله ها و کلمه هایی رو که مینویسی باید با رنگ مخصوص خودشون بنویسی ،که هر کدوم رنگ و حال خودشونو داشته باشن" بهت گفتم. همون موقع بهت گفتم شاید داری توی دلت به این حرفم می خندی... همون موقع که بهت گفتم دیس ایز نات هاو آی ام. . . همون موقع که مطمئن شدم این تنهایی نزدیکترین کَسم میشه... و شد...


هیچ نظری موجود نیست:

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...