۸ مهر ۱۳۸۸

مرهم


دستهايت مرهم خواهند شد ، همانگونه كه چشمهايت ،
همانطور بي هوا.
از تو لبريز خواهم شد ، ناخواندة نانوشته...
و سقوطي از بلنداي ظرافت و مرحمتت ،
سقوطي به ژرفاي تمام نبودنهايت ، نديدنهايت و ...
مرهم خواهند شد ، رؤياهايت ، و سرپوشي ، هرچند ناگزير ،
بر انكارهايت...انكار...انكار...انكار...
ديدي؟؟لمس كردي؟؟؟
سيلاب واژه را ، هنگام سربريدن شمعداني ها؟؟
لغزيدن و رها شدن از دستهايت ، با همة قدرتشان.
و بي سرانجام ماندن تلاشهاي ديوانه وارت را؟؟
اما باز هم ،
دستهاي تو مرهم خواهند شد ،
روي زخمهاي ناخواستة رؤياهايم .

هیچ نظری موجود نیست:

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...