تو نبودي دو زانو در برابرت نشستم
چهره ات را نگاه كردم با چشمان بسته
تو نبودي حرف زدم، حرف زدم، حرف زدم
اما نتوانستم دهن باز كنم. تو نبودي
با دست هايم ترا لمس كردم
دستهايم به روي صورتم بود
دستهايم به روي صورتم بود
دستهايم به روي صورتم بود
دستهايم به روي صورتم بود ...
دستهايم به روي صورتم بود
دستهايم به روي صورتم بود
دستهايم به روي صورتم بود ...
۲ نظر:
تا که بودیم نبودیم یار کسی
کشت ما را غم بیهمنفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
شاید بوده
پشت سرت
برگشتی عقب رو ببینی ؟
ارسال یک نظر