۹ آبان ۱۳۸۸

فيل فاكينگ لون لينس


گاهي وقتا اينقدر احساس تنهايي مي كني كه حتي خودت هم ميترسي كه بخواي  بهش نگاهي بندازي!!! بس كه عميق و تاريك و ...
گاهي وقتا اينقدر احساس تنهايي ميكني كه بارها و بارها ميري تو صفحه Create New Message موبايلت ، اما جرآت نميكني چيزي بنويسي...
به اسم های روشن توی مسنجر نگاه می کنم
به لیست آدرس های ایمیل
به فون بوک موبایل
به گوشی تلفن
رومو برمی گردونم و چونه مو می دم بالا و به آقای تنهایی می گم:
عزیزم، این مشکل من و توئه، باید خودمون دو تایی حلش کنیم!
عادت می کنیم...




۲ نظر:

کافه نشین گفت...

عادت کردن به تنهایی اشتباه بزرگیه که من کردم

خاله آذر گفت...

این حسو با تمام وجودم درک کردم...جالبه که هیچ وقتم نفهمیدم مزخرفه یا نه!!

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...