بعضی از خاطره ها در زندگی آدم آنقدر برایش عزیز است
که حتی از فکر کردن به آنهاهم میترسد
مبادا از تقدسشان کم شود
خاطره هایی که حتی به یاد آوردنشان هم آرامت نمیکند
و فقط دوست داری زمان به عقب برگردد و
همه چیز یکبار دیگر تکرار شود...
تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...
۳ نظر:
همين طوريه جناب مرتضي.همين طوريه.
ميترسي فكر كني و طعمش بره.ناقص بشه.كم بشه.و....
اگه خاطره باز باشي كه داغون ميشي.
.........
من از سيستم خونه نميتونم پيام بدارم .سيستم reset ميكنه.همين جوري گفتم بدونين مشقت هاي ديدن وب رو(لبخند)
تو هم احساس خفگی می کنی گاهی ؟
من هم
اخ خاطره...چرا ما ها کلا انسانهای خاطره بازی هستیم؟
ارسال یک نظر