۱۰ اسفند ۱۳۸۸

یه کوچولو


جای اینکه بیام از بطری های خالی مشروب و لیوانای نیمه پر آبجو و سیگارای نیم سوخته و آهنگای جادویی Secret Garden اینجا بنویسم و بگم در همون حین چه حالی داشتم و به چی فکر می کردم و هیچ وقت اتفاق نیفتاد که بشه تو هم همون موقع اونجا باشی ، تا حرفایی رو دم گوشت زمزمه کنم که بدونی توی مستی هم همونایی رو بهت میگم که توی هوشیاری بهت گفتم ; موبایلو ور میدارم اس ام اس میزنم که : * دلم یهو ، بی هوا و ناجور و افسار گسیخته واست تنگ میشه. بذار چند لحظه ملاحظه ی هیچی رو نکنم وبگم دلم واسه ی حتی یه کوچولو بغل کردنت ، یه نفس بوییدنت بال بال میزنه. اینجا مینویسم چون هیشکی نمیتونه حدست بزنه...!!!



۱ نظر:

رسا گفت...

فقط 1 كوچولو...؟؟؟؟؟
مطمئني؟

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...