۱۰ فروردین ۱۳۸۹

Denial...Denial


گم و گور شدن رو خوب بلدم. نفهمیدم از کی و کی یادش گرفتم ، اما میدونم که خوب بلدم.
اینکه هیچ جا پیدام نشه، اینکه هیچ تماسی رو جواب ندم، اینکه جز مواقع لزوم اصن دیگه حرف نزنم.اینکه خیلی خیلی کم باشم همه جا.هر دفه هم که خواستم برعکسش باشم فهمیدم که نه آقا جون من...همونجوری مثه اینکه خیلی بهتره...نباشی و کم باشی بهتره خوب.واسه خودت میگم اینا رو.
عادت کردم به اینکه همیشه تا رسیدن فاصله یک قدم بود.حالا تو هی بیا آسمون ریسمون بباف که نه! اینا توهمات منه...!!نه عزیز من.توهمات من نیست اینا. واقعیات لعنتی کثافت منه.
انکار شدن و انکار شده گی به انحاء مختلف توهم نیست. انکار شده گی دردی دارد که ...

هیچ نظری موجود نیست:

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...