۲۹ مرداد ۱۳۸۹

Dreamer


گفته بودی هر خوابی را که می بینم برایت تعریف کنم. چه تو تویش بوده باشی چه نبوده باشی.
گفته بودی دوست داری برایت تعریف کنم.
نمیدانم میدانستی من چندان اعتقادی به خوابها دارم یا نه؟!
خوابها به نظرم فقط همان چند لحظه ی بعد از بیدار شدنند که میشود حسشان کرد کمی...
اما، هیچگاه برایت تعریف نکردم دیگر ، هیچکدام از آن خوابهایی را که انگار چنگ می اندازد به همه جای دلت و محکم میفشاردش...که بعد از اینکه از خواب می پری دستت را میگذاری گوشه ی چپ سینه ات که ببینی هنوز سر جایش هست یا نه...!!

۱ نظر:

بهار گفت...

welcome back!

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...