۶ آبان ۱۳۸۸

مناجات پست مدرن (3)


سلااااااااااااااااااااااااااااممم  خداي عزيز خودمون...روبراهي؟؟ ما كلي ارادت داريما...
خب ، ميبيني؟؟ تو اين چند ساله ، مخصوصا اين آخرا بروبچه ها خيلي بيشتر باهات احساس راحتي ميكنن و باهات درد دل ميكنن...خب البته اكثرا خيلي شاكين...حق دارن خب؟؟!! ندارن؟؟؟ خودت چي فكر ميكني راستي...!!؟؟
اوضاع آب و برق و گاز و ... اينا اون بالا چطوره؟؟ مشكلي ندارين اگه خودت بخواي كه(ان شاءالله)!!؟؟ ما كه جات خالي ، اينجا كلي داريم حالشو مي بريم...اون طرفي كه خودت مستقيم فرستاده بوديش كه يادته؟؟؟سي سال پيش و ميگم قربان...آها...آره...خودش...كاري كرد كه اينايي كه گفتمو همشو مجاني كرد واسمون! هنوزم داريم حالشو ميبريم...بعدش اين يارو رفيقشم كه الان چند ساله اومده حتي نفت رو هم گذاشت تو سفره مون... هي از ما انكار ، از ايشون اصرار...بدجوري گذاشت تو سفره مون...باور كن! تازه شم ، خيلي هم مهربونه مهرورزه!!! تا حالاشم كلي مهر مالمون كرده ، به نحوي كه بيا و ببين...!!! خلاصه خوشي ها يكي يكي داره فرو ميره تو حلقمون و انقدر شيرينه كه گلمون داره ميسوزه اصلن...!!!
اگه اون بالا احيانن در اين موردا مشكلي هست بفرست اين پايين ما خودمون هدفمندش ميكنيم!!! ديگه اون مشكلم حله حله. به جون خودم. باز هم به نحوي كه بيا و ببين...!! ما اينكاره ايم اصلن ، كلن همينجوري...
بروبچه ها اين پايين همگي واسه فرشته مرشته ها سلام پرتاب مي كنن!!!...فعلن...شب خوش.
پ.ن : طرح از بزرگمهر حسين پور




۱ نظر:

کافه نشین گفت...

خدایا، فقط یه سوالی اجالتا داشتم میتونم بپرسم؟ یه سری چرا اینقدر جونشون زیاده؟ نمیمیرن اصلا.

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...