۲۴ آبان ۱۳۸۸

سیاه چاله ها و الهامها


دور دست
این کشتی منو به دور دستها می بره
دور از خاطره های مردمی که
براشون مهمه که زنده باشم یا مرده
نور ستاره
نور ستاره رو تعقیب خواهم کرد
تا آخر زندگیم
نمی دونم ارزششو داره یا نه
توی آغوشم
من فقط میخواستم تو آغوشت بگیرم
زندگی من
تو نور و هیجان زندگی منی
پس بذار خیانت کنیم به
همه ی روحهایی که میخوان بمیرن تا زنده بودنو احساس کنن
اما من هیچوقت نمیذارم که بری
اگه قول بدی که محو نشی
هیچوقت ناپدید نشی
امیدها و توقعاتمون
چاله های سیاه و الهام ها
امیدها و توقعاتمون
چاله های سیاه و الهام ها
توی آغوشم
من فقط میخواستم تو آغوشت بگیرم...

هیچ نظری موجود نیست:

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...