۹ بهمن ۱۳۸۸

برای اینکه بگویی هستی، نباید می رفتی...هولدن عزیز!


کجایی هولدن؟؟! بی خیال این گم شدن شو. دست وردار از این بازی. همه ش واسه خاطر اینه که من همه چی یادمه. واسه اینه که هیچ چیز خوبی از خاطرم نمیره!!پس گوش کن. برو پیش یه بابایی ، یکی از اینایی که سرشون به تنشون می ارزه ، و بهشون بگو که گم نشده ی ، نمرده ی، هیچ چیت نشده /ف الا اینکه اینجایی...
هولدن ، بعضی از چیزها باید همانطور که هستند باشند و تغییر نکنند. کاش می شد همه ی آن چیزها را چپاند توی یک جعبه ی شیشه ای و ولشان کرد همان طور بمانند. می دانم که این کار امکان ندارد.
هولدن ، هولدن عزیز ، هولدن دوست داشتنی. برایم فرق نمی کند که خداحافظی غمناک باشد یا سخت باشد، ولی دلم می خواهد وقتی از جایی می روم خودم بدانم که دارم می روم. اگر آدم نداند حالش بدتر میشود...

هولدن عزیز و دوست داشتنی...در این دلتنگی مدام. رفتنت خیلی زیاد دلتنگیم را بیشتر کرد.خیلی زیاد. باورم کن....!!
و شاید دلخوشیم این باشد که آسوده تر شدی ، روح بززرگت در اینجا جا نمیشد و نمیگنجید.
دلتنگ ترمان کردی هولدن آزاد و رها...خیلی دلتنگم کردی هولدن.
  *    برای "  عالیجناب جی دی سلینجر بزرگ و تکرار نشدنی..." عالیجناب سلینجر ، دلهای ماست که جای توست.تا همیشه...

۲ نظر:

کافه نشین گفت...

خیلی دوستش داشتم مردک خودخواه پیر اخمو و عصبانی و گوشه نشین رو. عاشق کارهاش بودم.
"تقدیم به ازمه، با عشق و نفرت"

بچه محل گفت...

واقعن هیچ موقع فکر نمیکردم یه انسان از خودراضی و عصبانی اینقدر دوست داشتنی باشه
با اینکه سنش زیاد بود بازم حیف بود

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...