۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹

N...U...M...B


حقيقت حضور تو حس گنگ نا آرامي ست
که مدام بهانه ي رفتن دارد

از تو


مي نويسم ، مي نويسم از تو، تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
با تو از روز ازل خواهم گفت ، فتح معراج ازل کافي نيست ، با تو از اوج غزل خواهم گفت
مي نويسم ، همه ي هق هق تنهايي را ، تا تو از هيچ به آرامش دريا برسي
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشي
به حريم خلوت عشق ، تو تنها برسي
مي نويسم ، مي نويسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد....
مي نويسم همه ي با تو نبودنها را ، تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببري
تا تو تکيه گاه امن خستگيها باشي، تا مرا باز به ديدار خود من ببري
مي نويسم ، مي نويسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد....


ش.قنبری

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

Closer


نزديکتر بيا
نترس ، هيچ اتفاقي نيست که بيفتد
نزديکتر که باشي مستيم را نمي بيني
در عوض
کنار گوشت چيزي مي خوانم
که عين توست
نزديکتر بيا
ترسو نباش !!

تویی که میدانی با توام


تو را ، از چنگ هيچ عابري ،
از خيال هيچ شاعري ، ندزديدم ،
که تاوان آن اين همه تنهايي باشد...

هزار هزار هزار...


پشت نرمي تاريک پلکت
پير و کهنه مي شوم.
روي خاموشي لب هايت
شعر نخوانده،
تکرار دست و لمس و خاطره مي شوم.
هزار شمع روشن
هزار بهار
هزار دخيل
هزار شب پره
هزار دريغ مانده تاديدارت
 

۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹

I Eat You All Alive

بعد تو میای با کتابات ، با یه عالم اطلاعات ، آدمای ضایع ، حرفای بامزه
من نگات می کنم با سنّم ، با اخلاق مثل جنّم ، با بیکاریامو ، با بیزاریام

میگی بلند شو برو بیرون ، میگی بلند شو بریم بیرون
بریم پارتی و گالری و کنسرت جاز تلفیقی

ولی من رو همين مبل میشینم ، همون فیلم همیشگیمو میبینم
چرت می زنم ، کتابامو ورق میزنم

میگم بیزارم از همه‌تون ، بيزارم از همه‌تون



-127

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...