۲۹ مهر ۱۳۸۸

انتحار نامه


و همانا گاو را آفريديم تا انسان هيچ وقت احساس نکند خيلي نفهم است،
و الاغ را آفريديم تا خوشحال باشد که از انسان خرتر هم هست،
و موش را تا فکر نکند خيلي ترسوست،
و ميمون را تا هيچ وقت احساس نکند فقط اوست که بي دليل مي خندد

و همانا انسان را آفريديم و به او عقل داديم و دستور داديم برود آدم شود،
و دوهزار سال فکر کرد و آدم نشد،
و فرشتگان گزارش دادند که از گاو نفهم تر، از الاغ خرتر و از موش ترسو تر است؛
و بعد از آن همه ي ميمونها مطمئن شدند که بي دليل نمي خندند

و خداوند داناست، و زندگي زيباست، و شما نمي دانيد
و خداوند تواناست، و همانا شما را آفريديم چون زورمان مي رسيد؛
اي کساني که ايمان آورده ايد، انقدر زور نزنيد، زورتان نمي رسد،
و اين همين است که هست، اگر نمي خواهيد، برويد بميريد؛
و اگر مي خواهيد، پس ديگر نق نزنيد،
و انقدر فکر نکنيد، کارتان را بکنيد، و با خودتان حال کنيد، شايد رستگار شويد


۲ نظر:

رسا گفت...

این ایه خیلی امیدوارانه بود: ((اين همين است که هست، اگر نمي خواهيد، برويد بميريد؛))---- لبخند---
..................
تازه شاید رستگار شویم؟؟؟
.......................

p گفت...

ناراحت کننده ست

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...