۹ آذر ۱۳۸۸

Always


I'll Always Love You Anyway, You Bastard…!

Empty...


ديگر رويايي نمي بينم
و خوابم
از رختخوابم نيز خالي‌تر است
نوار
در كهنگي ضبط
احساسي كهنه در من
مي‌چرخد
اتاق دور سرم
تخت
معصومانه خود را به من تسليم كرده است
خيالم چرا
تخت نمي شود؟
مي‌خواهم بلند شوم و
روي پيراهن هاي چرك‌ام
روي عقده‌هاي چركين‌ام
روي سفيدك‌هاي زندگي
كه روزي عرق عشق شتك زده بود به پشتش
پودر بريزم
چنگ بزنم
انگشتانم را در بي خيالي ولرم آب ول كنم و
چنگ بياندازم ...
لحاف
چون چرك نويس شعر تازه‌ام
فشرده مي‌شود
لاي انگشتاني كه روزي واسطه قلب من بودند و كاغذ
#
نوار مي‌پيچد
تمام ديوارها صداي ترا تقليد مي كنند
كه با بم ترين تُن حنجره‌ات
مي‌كوبي‌ام به گچهاي سفيدشان و
مي‌پرد
دكمه و خوابم ...
نوار مي‌پيچد
نوار ايستاده مي‌پيچد
شايد باز هم پيچ هايي روح زنگ زده‌ام شل شده باشند
بلند مي‌شوم
سفت ميكنم
كمربند را بروي كمري كه
دست هاي ترا در اطرافش كم دارد
مي‌خواهم به بازار بروم و
گرانبهاترين "تو" زندگي‌ام را طاق بزنم
با تنهايي بيست و چند ساله‌اي كه
با لبان تو به من لبخند مي‌زند
دستش را عاشقانه بگيرم
و پياده
تا ميدان ونك با هم قدم بزنيم
#
كنار ويترين‌هاي رنگارنگ
دو جفت پا
پاشنه بلند و
پاشنه كوتاه
تيك و تاك كنان
ميگذرند از كنار من و تنهايي‌ام
و عقربك‌هاي ساعت مچي
كوتاه و بلند
"بي‌ تو بودن" را به مقياس زمان تفسير مي‌كنند
و من از تصور ساعت مردانه‌اي كه
به شوق لمس بازوان ناديده‌ات
از دستان پهن و پرموي غريبه‌اي كه آشناست
باز مي‌شود
و مي‌افتد
روي طاقچه كنار تخت
عقم مي‌گيرد
جفت پاهايم سست مي‌شود
انگار كه دوباره گفته‌اي : "سلام"
زانو مي‌زنم بر آسفالت و بالا مي‌آورم
تمام كتابهاي خيابان انقلاب
زرد و سرخ
آبشاري مي‌شوند از دهانم تا جوب
#
خسته‌ام
خسته‌ام و مي‌خواهم به خانه سفر كنم
به درون تابلوي آويزان از ديوار
كه كوه دارد و
دره دارد و
كلبه‌اي كوچك
و از لنزهاي آبي
ماتيك‌هاي سرخ
و اسكناس‌هاي سبز
فاصله‌اي قد دوري من و تو

۵ آذر ۱۳۸۸


مثل کسي که از عابري درخواست ۵۰۰تومن پول خرد مي‌کنه اما اون بي اعتنا مي‌گذره، بدون اينکه حتي بگه ببخشيد ندارم...
.
.
.
.
من با تو حرف زدم!

۴ آذر ۱۳۸۸

چند بار...چند بار



بعد از مدتها اس ام اس میزند و می پرسد: " حالت چطور است؟"
می گویم : "هستم...اینجوری..همینجوری ! "
جواب می دهد : " اوه...مثل اینکه اصلن بهتر از من نیستی"
می گویم: " در تمام این مدت نه تماسی با تو گرفته ام و نه اس ام اسی فرستاده ام و نه هیچ چیز دیگر...این را خودت از من خواسته ای...نمی دانم تا کی...و من به به این خواسته ات مثل قبل باز هم احترام گذاشته ام. هر چند نمیدانم به چه قیمتی تمام میشود.هرچند میدانم که تا چه اندازه میترسم. اما این به هیچ عنوان به این معنی نیست که من هم این را خواسته ام...چون نمیدانی ، و شاید چه میدانم ، هر فکری پیش خودت کرده باشی..."
پاسخ می دهد : " مطمئن باش هیچ فکر بدی نکرده ام...می دانم که همه ی اینها را ، نیامدنها ، ندیدنها ، تماس نگرفتنها ، اس ام اس نزدنها را فقط به خاطر خود من انجام داده ای."
برایش مینویسم: " و ای کاش میدانستی که در تمام این مدت چند بار نصفه های شب ، صبح های خیلی زود ، بعد از ظهرهای پاییزی که خودت میدانی چه حالی دارد آدم خوابت را دیده ام و با چه حالی از خواب پریده ام...کاش میدانستی چندین بار در صفحه ی اس ام اس جدید رفته ام و بدون اینکه چیزی بنویسم گوشی را سر جایش گذاشته ام...و چند بار روی اسمت روی فون بوک موبایل رفته ام و همینجور ماتم برده است و دکمه ی تماس را نزده ام و ...و چند بار...چند بار..."
می گوید: " می فهمم چه می گویی..."


۱ آذر ۱۳۸۸

مقدس


بعضی از خاطره ها در زندگی آدم آنقدر برایش عزیز است
که حتی از فکر کردن به آنهاهم میترسد
مبادا از تقدسشان کم شود
خاطره هایی که حتی به یاد آوردنشان هم آرامت نمیکند
و فقط دوست داری زمان به عقب برگردد و
همه چیز یکبار دیگر تکرار شود...

۲۹ آبان ۱۳۸۸

...Dreaming


به خواب ديدمت باز هم ، گويا. اما تار و مبهم بودي چرا؟؟ مي ترسم ، مي هراسم که مبادا از خاطرم بروي ،آهسته آهسته... نگفته بودم؟ننوشته بودم،حتي خيالت هم غنيمتي ست در اين بي خيالي محض !!؟؟
مي ترسم خيالت هم فکر ماندن نداشته باشد...!! ماندني نباشد و خاکستري روزها را بي رنگ تر از هميشه کند...!!! لابد نمي داند به "خيال" هم مي توان دل بست ...

۲۸ آبان ۱۳۸۸

Tears And Rain


توی تاکسی نشستم.گوشی هدفون ام پی تری پلیر توی گوشمه...از  ماشین پیاده میشم...همون لحظه که میام بیرون بارون مثه چی شروع میکنه به باریدن...خیس میشم...خیس خیس خیس...درست تو همون لحظه آهنگ بعدی شروع میشه...بدون هیچ تصمیم قبلی... 
  Tears And Rain....James Blunt...


How I wish I could surrender my soul;
Shed the clothes that become my skin;
See the liar that burns within my needing.
How I wish I'd chosen darkness from cold.
How I wish I had screamed out loud,
Instead I've found no meaning.

I guess it's time I run far, far away; find comfort in pain,
All pleasure's the same: it just keeps me from trouble.
Hides my true shape, like Dorian Gray.
I've heard what they say, but I'm not here for trouble.
It's more than just words: it's just tears and rain.

Ahhh..
Tears and rain…


۲۷ آبان ۱۳۸۸


- بزنيم از شهر بريم بيرون بابا !! بريم شمال؟
- نه !
- چرا؟
- شب ميخواد برام خواستگار بياد . بايد حتما خونه باشم.
- ولشون کن. گور پدرشون...
- برو!!!

۲۶ آبان ۱۳۸۸

No Sense



انبوهی حس‌های تخمير شده‌ی گس و غليظ...


انبوهی حس‌های تخمير شده‌ی گس و غليظ...


انبوهی حس‌های تخمير شده‌ی گس و غليظ...


انبوهی حس‌های تخمير شده‌ی گس و غليظ...


انبوهی حس‌های تخمير شده‌ی گس و غليظ...

پیییییییییچ

 تو هستي پيچ اضافه آوردم ، نميدونم اين پيچ مال بود ِ ، يا مال نبود...


"ح.پناهی"

۲۴ آبان ۱۳۸۸

سیاه چاله ها و الهامها


دور دست
این کشتی منو به دور دستها می بره
دور از خاطره های مردمی که
براشون مهمه که زنده باشم یا مرده
نور ستاره
نور ستاره رو تعقیب خواهم کرد
تا آخر زندگیم
نمی دونم ارزششو داره یا نه
توی آغوشم
من فقط میخواستم تو آغوشت بگیرم
زندگی من
تو نور و هیجان زندگی منی
پس بذار خیانت کنیم به
همه ی روحهایی که میخوان بمیرن تا زنده بودنو احساس کنن
اما من هیچوقت نمیذارم که بری
اگه قول بدی که محو نشی
هیچوقت ناپدید نشی
امیدها و توقعاتمون
چاله های سیاه و الهام ها
امیدها و توقعاتمون
چاله های سیاه و الهام ها
توی آغوشم
من فقط میخواستم تو آغوشت بگیرم...

۲۲ آبان ۱۳۸۸

Music , How To Touch Our Souls

تا حالا شده فکر کنید از جان موسیقی چه میخواهید؟ یا شاید هم موسیقی چیزی از جان ما می خواهد و دست از سرمان بر نمیدارد. چرا خیلی وقتها میشود که زیر لب چیزی زمزمه میکنیم بدون انکه هدفی داشته باشیم؟ حتما میدانید چه وقتهایی را می گویم. همان موقعی که حتی خودمان نمیدانیم چه مرگمان شده است و برای انکه اسمی رویش بگذاریم مجبوریم بگوییم دلمان گرفته .  اما اگر درست به آن اوقات خاص که معمولا در تنهایی هم پیش می اید فکر کنیم ، می فهمیم که این حس عجیب و غریب ، دلتنگی و افسردگی و هزار چیز دیگر نیست. فقط زمانی است برای شنیدن چیزی به جز کلمات روزمره و انواع و اقسام سر و صداهای آزاردهنده. یک نیاز ناخودآگاه است. ما چیزی را میخواهیم که نمیدانیم چیست و بنابر این مجبور میشویم و خودمان دست به کار میشویم می زنیم زیر آواز. در گوش دادن یک موسیقی خوب و ارزشمند ، مهم ، تجربه کردن یک لذت ناب است. موسیقی قرار نیست بیانیه صادر کند ، قرار نیست جنجال به پا کند، قرار نیست حاشیه سازی کند. البته خیلی وقتها هم این کارها را کرده. موسیقی است که خیلی از وقتها بدون اینکه حتی متوجه بشوی حال و هوایت را به طور خیلی محسوسی عوض میکند . اصلا خیلی جاها که بیشتر درگیرش میشوی گاهی مسیر خیلی از کارهایت را عوض میکند. ابزاری برای احساس کردن و لذت بردن از بسیاری از جنبه های روح خود آدم که شاید حتی نمیدانسته اینگونه میتواند به آن دسترسی داشته باشد.

Riverside بچه غولهای ورشو


گروه Riverside یک گروه پراگرسیو راک لهستانی است، که البته به زبان انگلیسی می خوانند. گروهی که در سال 2001 شکل گرفته. وقتی سیر تکاملی آلبومهای این گروه را بررسی میکند متوجه میشوید که با یک گروه شسته رفته سر و کار دارید . آلبوم هایی که شاید بتوان به روی هر کدام از آنها لقب شاهکار ( یا حداقل بی نظیر ) را گذاشت. گروهی که همه چیزش درست سر جای خودش است و از همه اجزای یک کار خوب موسیقی به اندازه کافی و به جا استفاده شده. با یک نگاه ساده میتوانید متوجه شوید که آنها نسبت به همه گروه هایی که از تم های شرقی در موسیقی شان استفاده می کنند حرفه ای تر هستند. ماریوس دودا خواننده و بیسیست گروه از گیتار بیس طوری استفاده میکند که انگار نه انگار که این ساز یک ساز ریتمیک است ، نه ملودیک. جنس موسیقی این گروه در کل خاکستری است. ترانه ها ، ملودی ها و جنس صدای خواننده گروه همه این حس را به شنونده منتقل میکنند. همه نت ها سر جای خودشان هستند بدون هیچ گونه شلوغ بازی اضافه و بدون هیچ افراط و تفریط. شنونده با شنیدن چندین و چند باره آهنگها به هیچ وجه احساس خستگی نمیکند. گروه  Riverside اصلا اهل بریز و بپاش نیست و معمولا در سالنهای کوچک و کم جمعیت برای دوستداران واقعی موسیقی با ارزش کنسرت برگذار میکند. اشعار تامل برانگیز و استفاده از ملودی ها و ریتمهای متنوع که به بهترین نحو ممکن از موسیقی شرقی در آنها استفاده شده از ویژگیهای کارهای این گروه است. اگر حتی نگاهی به نام های آلبومهای این گروه بیاندازید متوجه فلسفه کاری گروه میشوید : Out Of Myself , Second Life Syndrome , Voices In My Head , Rapid Eye Movement , Anno Domini High Definition . وقتی یک موسیقی لایه های مختلف داشته باشد هرگز کهنه نمی شود. چرا که مخاطب همیشه چیزی برای کشف کردن دارد و این کنجکاوی او را حریص بیشتر گوش کردن میکند.


گروه Riverside چهارمین آلبومشان را منتشر کرده اند و بیشتر همه را انگشت به دهان گذاشته اند. آلبومهای قبلی شان واقعا شاهکار بودند و این یکی از هر چهار آلبوم قبلی بهتر است اما واژه ای بهتر از شاهکار باشد پیدا نمی کنم. در این آلبوم با یک آلبوم درجه یک سر و کار دارید که نمونه اس را نمی توانید پیدا کنید. این آلبوم هنوز سه ماهه هم نشده اما خبرها ار Soldout شدنش حکایت دارند. یعنی دیگر هیچ نسخه ای از آن در بازارهای جهانی وجود ندارد. و همه اش را خریده اند. ماه اول هم از طرف سایت معتبر متال همر نمره 10 گرفت و آلبوم ماه شناخته شد.
تا همین حالا هم نقدهای قرص و محکمی در محافل تخصصی موسیقی اروپا نوشته شده که نشان دهنده این است که کارهای این گروه به هیچ وجه جنبه سرگرمی ندارد و به چشم یک آلبوم جدی به آن نگاه کرده اند. اسم آلبوم آخر هست
Anno Domini High Definition یعنی تعاریف متعالی بعد از میلاد مسیح . پنج اهنگ دارد که همه شان به اندازه اسم آلبوم عجیب و غریب است. هماهنگی فوق العاده ی بین گراد زینسکی ، گیتاریست گروه و لاپاژ کیبوردیست باهوش گروه به وجود آممده که مثال زدنی است.. آنها به طور عجیبی کار همدیگر را تکمیل می کنند و انگار کارشان از کار کلی گروه جدا و بزرگ نمایی شده است. الگوهایی شرقی موسیقی شان نیز همچنان پابرجاست و استفاده از موسیقی جز هم به حد اعلایش رسیده. در این دوره و زمانی که گوش کردن یک آلبوم تازه تامل برانگیز و قوی بسیار سخت است ، روح آدم را تازه می کند. انها در یکی از کارهایشان از یک نوازنده مهمان استفاده کرده اند که برای طرفداران موسیقی جز اسم آشنایی است. نیل مورس فقط برای چند ثانیه در یکی از آهنگها ساکسیفون زده که خود ماریوس دودا ، بیسیست و خواننده گروه گفته که این برای ما افتخار بزرگی است. در این آلبوم شاید به نظر برسد که موسیقی Riverside کمی معترض تر شده ولی به همان اندازه هم با ثبات و محکم است. هیچ کجای این آلبوم احساس نخواهید کرد که اعتراض آنها بی پایه و اساس است. هم خود گروه به اندازه کافی جا افتاده و ماهرانه کار کرده و هم ایده هایشان به اندازه کافی پرورده شده و قوام یافته. جالب اینکه منتقدهای موسیقی در اروپا آنقدر سوژه تکنیکی برای اشاره کردن داشته اند که توجه زیادی به اشعار نکرده اند و بیشتر درباره فرم موسیقایی گروه حرف زده اند. این آلبوم اثری است که گوش کردنش برای همه طرفداران موسیقی ارزشمند و پراگرسیو راک واجب (کفایی !!!) است.

واژه باز

تو نیازمند سینه ای عضلانی و بازوانی ستبر و همرنگ مس گداخته ای که تو را در بر گیرند. از واژه های نحیف و فرتوت من کاری ساخته نیست . . . *...